سلام خدمت تمام خوانندگان فروم،
این پست برای شفافسازی اتفاقات این سرور و سرورهای گذشته نوشته میشه؛ جایی که متأسفانه تهمتهای زیادی به من زده شد.البته مطمئنم که مخاطبین این فروم از اون دسته نیستن که فریب دروغها و بازیهای بچگانهی یه عده آدم فرصتطلب رو بخورن.بعد از چند هفته غیبت، برگشتم و فروم رو کامل خوندم. دیدم همون آدمهایی که وقتی من حضور داشتم، جرأت حرف زدن نداشتن، حالا که نبودم، برگشتن به همون دروغگوییها و تهمتپراکنیهای تکراری.اما وقتی حضور داشتم و با منطق و سند جوابشون رو دادم، سکوت کردن و فرار کردن.با همهی این شرایط، تصمیم گرفتم برای آخرین بار جواب دروغهایی که توسط یه عده پاکنما گفته شده رو بنویسم.این پست آخرین پاسخ من خواهد بود و بعد از اون، هیچ واکنشی به دروغها، فرافکنیها و کلکلهای بیارزش نخواهم داد.خیلی از دوستان نزدیکم گفتن چیزی ننویسم، چون سطح ما با این افراد چه داخل بازی، چه بیرون از اون، زمین تا آسمون فرق داره. اما چون اعتقاد دارم سکوت مقابل دروغ یعنی تأیید اون دروغ، این پست رو مینویسم—و تمام.
شماره 1: انتخاب توتال همیشهغایب چطور اتفاق افتاد؟
شروع این سرور با جمع کردن تیم توسط من بود. از کل تیم حدود ۱۰۰ نفره، امیرحسین فقط به ۸ نفر زنگ زد—که از اون ۸ نفر، دو نفرش رو خودم قبلاً هماهنگ کرده بودم و قرار بود بیان.یعنی در مجموع، فقط ۶ نفر رو خودش آورد. باقی افراد، کل تیم اصلی، توسط من دعوت شده بودن.گروه شورا رو با ترکیب من، جعفر، امیر و مجید تشکیل دادیم.
اما بعدش، یهو امیرحسین اومد گفت بیاید فلانی رو بیاریم، اون یکی رو هم بیاریم... رضا گارد، مانی، ادریس، مصطفی و هر کسی که خودش باهاش هماهنگ کرده بود، یکییکی اومدن تو شورا.
همزمان من شروع کردم به برنامهریزی برای ساختار ساید:
تا اینکه روز جلسه رسید. هنوز جلسه درست شروع نشده بود که مانی گفت: "بیاید توتال انتخاب کنیم!"
سؤالم واضحه:
اگه قرار بود توتال انتخاب بشه، چرا تو این دو روز کسی هیچی نگفت؟ چرا تو گروه مطرح نشد؟ اصلاً توتال رو تو جلسه عمومی انتخاب نمیکنن؟ و اصلاً جدای از اینا، کی امیرحسین یا رضا پارچه قرمز رو اصلاً داخل آدم حساب میکنه که بخواد توتال بشه؟
من با ادب و احترام گفتم: "توتال نمیخوایم. میتونیم شورایی مدیریت کنیم. هر کسی یه بخش رو بگیره دستش، اگه کسی هم توی کار ساید فعال بود، به شورا اضافه شه."
اما همونجا با مخالفت سریع و هماهنگ یهسری از بچههای شمالشرق روبرو شدم—که انگار از قبل همهچی رو با هم هماهنگ کرده بودن. در نهایت، فقط جعفر، مجید و محسن از بین شورا به من رأی دادن. و به این ترتیب، توتالی که از قبل بین خودشون تعیین شده بود، انتخاب شد. البته این قصه ادامه داره... تو که هر سرور یه رنگ میگیری، اینم بذار کنار باقیرنگهات!
شماره 2: داستان شیت، دروغها و تماسهای پشتپرده
خوشحالم که تمام دروغهایی که تو گروه عمومی گفتید تا منو بین بچهها خراب کنید، الان یکییکی دارن رو میشن. از اون طرف هم تلفن به دست، به همه عالم و آدم زنگ میزنید—از جمله مجید—که بلکه بتونید چند نفر رو سمت خودتون بکشید و برای سرور بعد یه تیم جمع کنید. ولی چیزی که من مطمئنم اینه که: هیچکدومتون اون جرات، شخصیت، یا ظرفیت ساختن یه تیم واقعی رو ندارید. اگه بخواید برگردید هم، سرور بعد هیچجایی تو اسپیدترا ندارید. چون همه شناختنتون.حالا هم شروع کردید فریاد زدن که: "ممل شیت فروخته!" 😄 خواهشاً... بس کنید. شیت رو باز کردم، دیدم همهش با رنگهای ادریس پر شده. کاری که کردم فقط این بود: همهشو ریمو کردم. نه فروختم، نه فرستادم، نه به کسی دادم.همه اون دروغهایی که پشت سرم گفتید همینجا جوابش داده شد.
شماره 3: ماجرای حمله به مرتاض و تهمت خیانت
داستان از اینجا شروع شد که من خیلی ساده رفتم توی جنوبغرب برای بازی.تعدادمون کم بود—حدوداً ۲۰ نفر—ولی با کمک هم سعی کردیم ساید رو سر پا نگه داریم.
دوستان لطف داشتن و ازم خواستن مسئول هماهنگیهای ساید باشم.در ادامه، جنوبغرب با شمالشرق متا شد و روند بازی ادامه داشت…تا اینکه یه روز امیرحسین به من زنگ زد و گفت: "یه حمله از جنوبشرق روی مرتاض ما اومده. همرهای تورج و دار و دستهش هم خوابن.
به نظرت جا خالی بدیم یا بذاریم صفر بشه؟"همون لحظه دوزاریم افتاد که این تماس یه بوی بد میده. چرا؟ چون امیرحسین در طول سرور حداقل ۱۰ بار از تیم مرتاض، مخصوصاً تورج و محمدکینگلول، دلخور شده بود و این اختلاف رو بارها علنی کرده بود. پس کاملاً مشخص بود که داره سعی میکنه منو بندازه وسط ماجرا و خودش کنار بکشه.
چند بار سؤال رو تکرار کرد. جواب من چی بود؟ "چه اون همرها باشن، چه نباشن، ما این سرور رو میبریم." در نهایت گفتم: "فقط میتونم از یه نفر در جنوبشرق بپرسم که این اتک واقعیه یا نه." گفت: "بپرس."
منم زنگ زدم به مهدی کلت و گفتم:
"این اتک واقعیه؟"
مهدی گفت:
"آره. چرا میپرسی؟"
گفتم:
"میخوان بدونن جا خالی بدن یا نه؟"
مهدی هم گفت:
"اونجا پر از همره!"
و تأیید کرد که اتک واقعی هست. از مهدی کلت همینجا دعوت میکنم بیاد و تأیید کنه این صحبتها رو. منم زنگ زدم به امیرحسین و گفتم: "ریل هست." و رفتم دنبال کارم.
اما چی شد؟ بعداً فهمیدم خود امیرحسین هم به مجید زنگ زده بوده که همرش رو بکشه عقب، و خودش هم دفاع رو خالی کرده بوده! من این موضوع رو تازه دو ساعت بعد از لند اتک فهمیدم. اما نکتهی اصلی اینه: من که توی جنوبغرب بودم
حمله از جنوبشرق اومده بود و دفاع توی شمالشرق انجام میشد من اصلاً پسوردی نداشتم، نقشی هم نداشتم. با چه منطقی تهمت خیانت رو به من ربط میدید؟فقط چون یه تماس گرفتم برای پرسیدن واقعیت اتک؟واقعاً اینه سطح بازیتون؟
تاریخ دقیق اتک مشخصه.
اگه فقط لیست تماسهام رو از همراه اول بگیرم، دقیقاً چی دیده میشه؟
- امیرحسین دوبار به من زنگ زده – یعنی اتک رو دیده و برای مشورت زنگ زده.
- بعد از اون، من به مهدی کلت زنگ زدم تا بپرسم اتک واقعی هست یا نه.
- بعدش مجید با من تماس گرفت.
- در نهایت، من دوباره به امیرحسین زنگ زدم.
همین یه لیست تماس ساده، کاملاً نشون میده که نقش من فقط یه واسطه بوده برای تأیید اطلاعات.
نه پسورد داشتم، نه بک کردم، نه دستی در دفاع داشتم.
شماره 4: دروغ عدالت و واقعیت چرخش کتیبهها
در مورد چرخش کتیبهها... جون مادرتون دیگه واقعاً حرف نزنید. واقعاً فکر میکنید کسی نمیفهمه چرا "جنگآموز" میره روی همر مصری؟ چون مال شماست! یا مال ادریسه، یا مصطفی، یا از حلقه خودتونه. هیچکس دیگه حق نداره یه کتیبه مهم بگیره؟ عدالت فقط برای خودتونه؟ بعدش چی؟ مرتاض کوچک و چندتا کتیبه انحصاری دیگه، با پوش و نیرنگ و لابی بین خودتون تقسیم میشه و اسمش رو میذارید استراتژی؟ بسه دیگه، واقعاً بسه! بچههایی که دارن اونجا بازی میکنن، فکر میکنن دارن زیر پرچم عدالت ممل بازی میکنن. فکر میکنن تصمیمها با انصاف گرفته میشن.ولی نمیدونن پشت پرده چه خبره... نمیدونن شما با دروغ و کثافت کتیبهها رو چرخوندید و بازی رو لجنمال کردید.
واقعاً متأسفم.
شماره 5: ماجرای پخش ۱۵ کراپها – وقتی دزد داد عدالت میزنه
وااااای خدا… ببین کی اومده درباره پخش ۱۵ کراپها حرف میزنه! تو و مصطفی؟! همونایی که دقیقه ۹۰ خودتونو از گروه اصلی جدا کردید تا بهترین ۱۵ کراپهای ۱۵۰٪ رو برای خودتون بردارید؟ اسکرین چت رفیقت هست—همونی که بعدش از عصبانیت قهر کرد، فحش داد، و لفت داد. حالا میخوایید نقش مظلوم بازی کنید؟ از کل ساید، ۱۲–۱۳ تا کراپ ۱۵۰٪ داشتیم… که ۷ یا ۸ تاش افتاد تو جیب خودتون! چی موند؟ اونایی که موند، امیرحسین با تماس تلفنی یکییکی داد به رفیقاش! بعد اسمش رو گذاشتید پخش منصفانه!
واقعاً خندهداره. من اصلاً پخشی نکردم، چون چیزی هم دستم نبود که پخش کنم. همهچی از قبل توسط خودتون بین خودتون تقسیم شده بود. حتی یه لیست کامل از اکانتها هم نداشتم. قرار بود چی بشه؟ قرار بود امیرحسین و ادریس کمک کنن تا شیت رو تکمیل کنیم—نکردن. قرار بود لقمان عکس اکانتها رو بده—نداد. حتی روز اول بازی هم هیچکس تماسی نگرفت. من با پیگیری شخصی، روز سوم بازی تازه تونستم عکس بگیرم. همون روزی که باید کراپها پخش میشد! ۱۵ کراپهای ۱۵۰٪ رفت روی هون و توتن، بعد اکانت پارسا حتی نتونست یه کراپ درست بگیره! بعد حالا اومدی از پخش حرف میزنی؟!
شماره 6: کتیبهها، جلسههای پوشالی، و نخودیهای همیشه مدعی
بریم سراغ کتیبهها! شماها که همهچی یادتون میره، بذار یادتون بیارم. جلسه چی شد؟ قرار بود یه گروه دفاعی تشکیل بشه که وظیفهش هماهنگی کتیبهها باشه. کجا بودید؟
هیچی اجرا نشد. هیچی تشکیل نشد. خودم بودم که ۱۰ روز مونده به کتیبهها گفتم "اگه نمیزنید، من برنامهریزی رو شروع میکنم." همه گفتید باشه، باشه، بزن… اما چی شد؟چی شد اون پلنهایی که قرار بود بچرخونید؟ چی شد اون زحمتهایی که مسئولیت گرفتید انجام بدید؟ هیچی نشد. روز کتیبهها کی موند وسط میدون؟
فقط جعفر. تنها کسی که کار کرد، زحمت کشید، پیگیری کرد، و ایستاد. کنارش کی بود؟ نیما. اونم نه به خاطر اینکه مسئول بود، به خاطر اینکه از سر "عشق" بازی میکنه، نه مثل شماها که دنبال پُست و لایک و اعتبار قلابیاید. بقیهتون چی؟ همتون کشیدید کنار، فرار کردید، و بعدش شروع کردید به "داد بیداد کردن تو فروم" که چرا فلان نشد و بهمان نشد. شما زالوهای عقدهای فقط بلدید ادعا کنید، نه اینکه کاری انجام بدید. تازه چرخش کتیبههاتون هم دیدنیه... همون همر مصری که جنگآموز رفت روش، بعدش چیف شد.
ادامه پست بعدی