در کتاب خاطرات پیشوا کبیر سامان Badboy
به نقل از پرهام Green آمده است
،
روزی پیشوای بزرگ جهانیان سامان بد بوی کبیر ، استاد بزرگ تراوین و نویسنده کتاب هزار و یک روش دفاعی ، از سرزمین های جنوب غربی ، جهت امری تجاری همراه با کاروان
به سمت شمال شرق روانه شده بودند
،
،
ناگهان مردی با نقاب سیاه دیدند
که اهالی اورا نعمت یاغی میخواندند
،
،
یاغی که شمشیر خود را برکشید
و به سمت پیشوا بزرگ جهانیان سامان بد بوی
کبیر میدوید ، پایش روی پوست موزی رفت
و لیز خورد و فریادی کشید
گویی در جهان غوغایی به پا شد
،
،
پیشوا که یاغی را جانباز یافت
عطوفت خود را بر سر این یاغی پلاستیکی
شمال شرق منت نهاد و اورا به مقام غلام
Eva brown
در حرمسرا پیشوایی منصوب شد
.
.
بعد ها این غلام به همراه Eva brown
که از گفتن نام او در حال حاظر بنا به شرایط سیاسی معذور هستیم فرار کردند
و به سمت سرزمین های شمالی فرار کردند
پ.ن: دوستان فشاری شدن که بازیمونو خراب میکنید؟؟ مگه شما با اکانتای هون تو ساید ما اکانت نساختید؟ مگه شروع به اتک زدن نکردید
پ.ن: سری که خارش کرد خودش سفارش کرد
دیگه گله چیه؟
پ.ن: رضا بلبل ، نوری سمبل چادر رو کجا گذاشتین؟
پ.ن: فشار دادن شما موجبات تفریح ماست
پ.ن: ارادت فراوان خدمت تیم گرداننده بازی
P.Green